یک تراژدی عاشقانه
ترز، شخصیت اصلی رمان، بین منافع پدرش و خانوادهی شوهرش گیر افتاده است. او با جعل نسخههای پزشکی از منع تعقیب قانونی استفاده کرده و از جرم مسموم کردن شوهرش جان سالم به در میبرد چرا که برنار به خاطر حفظ آبروی خانوادگی، در جلسهی دادگاه به نفع زنش گواهی داده و موجب آزادی او میشود. ترز که در کودکی مادر خود را از دست داده است، تحت تعلیم و تربیت پدری ضد کلیسا، جمهوریخواه و انقلابی قرار گرفته و از همان کودکی از نور مسیحیت محروم مانده است. اما این باعث نمیشود که وجدان او بیدار نشود. شخصیت ترز که رفته رفته به وسوسهی جنایت تن میدهد، همچون بیشتر شخصیتهای موریاک، بیآنکه خود بداند، به ورطهی گناه کشیده میشود. اما جالب است که خود موریاک در پایان یکی از نوشتههایش اقرار کرده است: زندگی حتی اگر سراپا به گناه آلوده باشد، باز هم عظمت وجود انسان را ضایع نمیکند. کسانی که ظاهرا محکوم به بدی شدهاند، شاید خداوند قبل از دیگران آنها را برگزیند و عمق سقوط آنان، درجهی شایستگی و هدایت آنهاست. موریاک چنان به ترز علاقه دارد که ادامهی زندگی او و برخی اتفاقات دیگر دربارهی او را در چند اثر دیگرش دنبال کرده است؛