مرگ نامه

یکی از شنبه های ماه اوت با لباس تنیس به همراه همسرت از خانه بیرون می‌ آیی. در میانۀ حیاط به او می‌ گویی راکتت را فراموش کرده‌ ای. برمی‌ گردی تا برش داری ولی به جای رفتن سمت کمُدی در راهروِ ورودی، که راکت را همیشه در آن می‌ گذاشتی، می‌ روی سمت زیرزمین. همسرت متوجه این کارَت نمی‌ شود. بیرون می‌ ایستد. هوا خوب است. او دارد کِیف خورشید را می‌ بَرَد. چند لحظه بعد صدای شلیک می‌ شنود. می‌ دود داخل خانه، اسم تو را فریاد می‌ زند و متوجه می‌ شود دری که به راه‌پله زیرزمین منتهی می‌ شود باز است. پایین می‌ رود و تو را آنجا می‌ یابد. با تفنگی شکاری که با دقت آماده‌ اش کرده بودی، گلوله‌ ای به سرت شلیک کرده‌ ای. روی میزِ مقابلت یکی از کتابهای کمیک استریپ را باز گذاشته‌ ای. همسرت در آن بحبوحه آنی خم می‌ شود روی میز و کتاب بسته می‌ شود و او هرگز نمی‌ فهمد که این قرار بوده آخرین پیغام تو باشد.
7 /10
7

مرگ نامه

یکی از شنبه های ماه اوت با لباس تنیس به همراه همسرت از خانه بیرون می‌ آیی. در میانۀ حیاط به او می‌ گویی راکتت را فراموش کرده‌ ای. برمی‌ گردی تا برش داری ولی به جای رفتن سمت کمُدی در راهروِ ورودی، که راکت را همیشه در آن می‌ گذاشتی، می‌ روی سمت زیرزمین. همسرت متوجه این کارَت نمی‌ شود. بیرون می‌ ایستد. هوا خوب است. او دارد کِیف خورشید را می‌ بَرَد. چند لحظه بعد صدای شلیک می‌ شنود. می‌ دود داخل خانه، اسم تو را فریاد می‌ زند و متوجه می‌ شود دری که به راه‌پله زیرزمین منتهی می‌ شود باز است. پایین می‌ رود و تو را آنجا می‌ یابد. با تفنگی شکاری که با دقت آماده‌ اش کرده بودی، گلوله‌ ای به سرت شلیک کرده‌ ای. روی میزِ مقابلت یکی از کتابهای کمیک استریپ را باز گذاشته‌ ای. همسرت در آن بحبوحه آنی خم می‌ شود روی میز و کتاب بسته می‌ شود و او هرگز نمی‌ فهمد که این قرار بوده آخرین پیغام تو باشد.

ادوارد لوه



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

از همین ناشر

فروشندگان اين كتاب

   

     
 
عبارت امنیتی