بره ئی در پوست گرگ (تجربه های کوتاه 12)

گرگ‌های دیگر هم بیدار شدند گرگ پیر جای هیلو را نشان‌اش داد و گفت: «اینجا می‌خوابی بی‌اجازه‌ی من هم قدم از قدم بر نمی‌داری» هیلو سرش را پایین انداخت و روی زمین دراز کشید جوان‌ترین گرگ بلند گفت: «من فکر می‌کنم یه چیزی‌ش می‌شه»
8 /10
8

بره ئی در پوست گرگ (تجربه های کوتاه 12)

گرگ‌های دیگر هم بیدار شدند گرگ پیر جای هیلو را نشان‌اش داد و گفت: «اینجا می‌خوابی بی‌اجازه‌ی من هم قدم از قدم بر نمی‌داری» هیلو سرش را پایین انداخت و روی زمین دراز کشید جوان‌ترین گرگ بلند گفت: «من فکر می‌کنم یه چیزی‌ش می‌شه»

رفیق شامی



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی