مجموعه تکه های نیک (ناعدالتی)
؛«احساس میكنم بيرون دنيا وايسادم و از توی سوراخ حصار دارم توی دنيا رو نگاه میكنم» چطور میتوانيد در دنيايی كه همه چيزش عليهتان است پيش رويد؟ با اميد؟ با ترس؟ يا با نبردی خشن؟ ريچارد رايت در اين كتاب مجذوبكننده و آشفتهكننده، برای تصوير كردن بيدادی حلناشدنی، خاطرات كودكیاش را با خاطرات بيگر تامس - جوان سياهی كه در دام زندگی فقيرانه در زاغههای شيكاگو گير افتاده است و ناخواسته درگير مرگ زنی ثروتمند میشود - در هم میتند. رايت از طريق احساس غرور عجيب ييگر به جنايتش، ما را با نظام قضايیایی روبهرو میكند كه كور كورانه هميشه آن را در طرف خودمان تصور میكنيم.