روشن مثل عشق تاریک مثل مرگ

«کبوتر من!» کبوتر آرام لب‌های خشکیده‌اش را تکان می‌دهد مثل خاک خشک و تشنه‌ای که چشم به راه باران است کبوتر می‌خواهد بخندد با وجود همه‌ی مصیبت‌ها بخندد با عشق و به گرمی بخندد خنده‌ی عشق را به نمایش بگذارد باز نگاهش میکند بسیار گرم و در همان حال بسیار درمانده، به چشم‌های کبوتر نگاه میکند به عمق چشم‌ها و به عمق نگاه‌هایش نگاه میکند گویی می‌خواهد از راه چشم‌هایش کبوتر را در عمق قلبش جای دهد باز تا آن دم هرگز چنین حس عمیق و غمگینی را در درون خود احساس نکرده است هرگز در چنگال چنین موج سهمگینی گرفتار نشده است کبوتر علتش کبوتر است کبوتر، سرنوشتی درهم‌آمیخته سرنوشتی روشن سرنوشتی تاریک مایه‌ی زندگی مایه‌ی مرگ و نیستی کبوتر مایه‌ی صبر و شکیبایی
5 /10
5
موضوع کتاب


روشن مثل عشق تاریک مثل مرگ

«کبوتر من!» کبوتر آرام لب‌های خشکیده‌اش را تکان می‌دهد مثل خاک خشک و تشنه‌ای که چشم به راه باران است کبوتر می‌خواهد بخندد با وجود همه‌ی مصیبت‌ها بخندد با عشق و به گرمی بخندد خنده‌ی عشق را به نمایش بگذارد باز نگاهش میکند بسیار گرم و در همان حال بسیار درمانده، به چشم‌های کبوتر نگاه میکند به عمق چشم‌ها و به عمق نگاه‌هایش نگاه میکند گویی می‌خواهد از راه چشم‌هایش کبوتر را در عمق قلبش جای دهد باز تا آن دم هرگز چنین حس عمیق و غمگینی را در درون خود احساس نکرده است هرگز در چنگال چنین موج سهمگینی گرفتار نشده است کبوتر علتش کبوتر است کبوتر، سرنوشتی درهم‌آمیخته سرنوشتی روشن سرنوشتی تاریک مایه‌ی زندگی مایه‌ی مرگ و نیستی کبوتر مایه‌ی صبر و شکیبایی

محمد اوزون



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی