داستان یک نام جدید

بهار ۱۹۶۶، لی‌لا با نگرانی زياد، جعبه‌ای فانتزی حاوی هشت دفترچه به من داد. گفت ديگر نمی‌تواند آن را در خانه نگاه دارد. از اين می‌ترسد شوهرش آن‌ها را پيدا كند و بخواند. به‌جز چند اشاره‌ی طنزآميز بابت نخ زيادی كه دور جعبه پيچيده بود، حرف ديگری را به او نزدم و جعبه را گرفتم. رابطه‌مان آن زمان خيلی بد بود، اما به نظر می‌رسيد فقط من اين‌طور فكر می‌كردم. وقتی به ندرت، همديگر را می‌ديديم، مرا ناراحت نمی‌كرد. هرگز حرف خصمانه و تندی نمی‌زد، فقط محبت نشان می‌داد... ؛
4 /10
4

داستان یک نام جدید

بهار ۱۹۶۶، لی‌لا با نگرانی زياد، جعبه‌ای فانتزی حاوی هشت دفترچه به من داد. گفت ديگر نمی‌تواند آن را در خانه نگاه دارد. از اين می‌ترسد شوهرش آن‌ها را پيدا كند و بخواند. به‌جز چند اشاره‌ی طنزآميز بابت نخ زيادی كه دور جعبه پيچيده بود، حرف ديگری را به او نزدم و جعبه را گرفتم. رابطه‌مان آن زمان خيلی بد بود، اما به نظر می‌رسيد فقط من اين‌طور فكر می‌كردم. وقتی به ندرت، همديگر را می‌ديديم، مرا ناراحت نمی‌كرد. هرگز حرف خصمانه و تندی نمی‌زد، فقط محبت نشان می‌داد... ؛

النا فرانته



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی