دختران زمستان

دارم نخ‌های ابریشمی داستانم رو می‌ریسم، و پارچه‌ی دنیای خودم رو می‌بافم رقصنده‌ی کوچولو تبدیل شد به عروسکی چوبی که نخ‌هایش رو آدم‌هایی تکون می‌دادن که توجه نمیکردن من از کنترل خارج شدم غذا خوردن سخت بود زندگی کردن از همه سخت‌تر بود دلم می‌خواست دونه‌های تلخ فراموشی رو ببلعم کیسی هم همین کار رو کرد ما به هم تکیه کردیم، توی تاریکی گم شدیم و توی حلقه‌های بی‌پایان سرگردان بودیم اون خیلی خسته شد و خوابید من یه جوری خودم رو از تاریکی بیرون کشیدم و درخواست کمک کردم می‌ریسم و دنیا و رویاهام رو می‌بافم تا وقتی که زندگی یه شکلی به خودش بگیره هیچ درمان جادویی‌ای وجود نداره، نمی‌شه برای همیشه ازش خلاص شد فقط قدم‌های کوچیک به سمت بالا وجود داره؛ یه روز آسون‌تر، یه خنده‌ی غیرمنتظره، آینه‌ای که دیگه اهمیت نداره دارم گرم می‌شم
7 /10
7

دختران زمستان

دارم نخ‌های ابریشمی داستانم رو می‌ریسم، و پارچه‌ی دنیای خودم رو می‌بافم رقصنده‌ی کوچولو تبدیل شد به عروسکی چوبی که نخ‌هایش رو آدم‌هایی تکون می‌دادن که توجه نمیکردن من از کنترل خارج شدم غذا خوردن سخت بود زندگی کردن از همه سخت‌تر بود دلم می‌خواست دونه‌های تلخ فراموشی رو ببلعم کیسی هم همین کار رو کرد ما به هم تکیه کردیم، توی تاریکی گم شدیم و توی حلقه‌های بی‌پایان سرگردان بودیم اون خیلی خسته شد و خوابید من یه جوری خودم رو از تاریکی بیرون کشیدم و درخواست کمک کردم می‌ریسم و دنیا و رویاهام رو می‌بافم تا وقتی که زندگی یه شکلی به خودش بگیره هیچ درمان جادویی‌ای وجود نداره، نمی‌شه برای همیشه ازش خلاص شد فقط قدم‌های کوچیک به سمت بالا وجود داره؛ یه روز آسون‌تر، یه خنده‌ی غیرمنتظره، آینه‌ای که دیگه اهمیت نداره دارم گرم می‌شم

لوری هالس اندرسن



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

   

     
 
عبارت امنیتی