انجیلهای من
ترجیح میدهم به جای روشن کردن رازها به آنها رنگ بیشتری بدهم غالبا هنگام خواندن رمانهای پلیسی یا بررسی فلسفی، در قبال تحقیق به شور میآیم و در پایان دچار سرخوردگی میشوم هنگام بستن کتاب به خود میگویم: «آه، فقط همین بود!» و در حالی که به غیظ آمدهام ملاحظه میکنم که در فاصله آغاز و پایان کتاب هیچچیز عوض نشده: نویسنده با حل معما، به همان برداشتی که در آغاز از امور داشته بازگشته است گشتی با چرخ و فلک است که رعشههایی در ما ایجاد میکند ولی ما را به هیچجا نمیبرد