اولین تماس تلفنی از بهشت
ک روز صبح، در شهری کوچک به نام کوُلدواتِر، چند تلفن زنگ میخورَد. آن طرفِ خط کسانی هستند که میگویند از بهشت تماس گرفتهاند؛ یکی با مادرش حرف میزند و یکی با خواهرش، هر کسی با عزیزی از دسترفته. آیا معجزهای غریب رخ داده؟ یا فریبی بزرگ در کار است؟ وقتی اخبارِ این تماسهای عجیب پخش میشود، غریبهها دستهدسته به شهر سرازیر میشوند تا آنها هم بخشی از این معجزه باشند. شهرِ کوچک و حتا دنیای انسانها با این معجزه زیر و زبر شده؛ اما همیشه در هر معجزهی شادیبخش اندکی اندوه هم هست. همیشه در معجزهای که مردم را به هم نزدیک میکند، اندکی تنهایی هست.