عشق آهسته می آید

مارتی و مرد جوان و خوش قد و قامتش کلم در آرزوی یک زندگی شیرین و سعادتمند به غرب کوچ می‌کنند، اما در همان بدو ورود کلم از اسبش پرت شده کشته می‌شود. هنوز از مراسم تدفین کلن فارغ نشده که مزرعه داری، جسورانه، از او تقاضای ازدواج می‌کند. همسر جوانش از دنیا رفته و با دختر کوچکش تنها مانده است... ؛ کلارک دیگر چیزی نگفت و از فاصله‌ای نزدیک فقط به حرکات مارتی و صورت و چشم‌های سرشار از ذوق و شوقش خیره شد. دیگر چه نیازی بود که حرفی بزنند ...؟ آیا هیچ کلمه‌ای در جهان می‌توانست جانشین معنای ناگفته‌ی سحرانگیزی که از آبشار نگاه مارتی فرو می‌ریخت بشود؟ در زندگی مرزهایی وجود دارند که زبان آدمی جرات عبور از آن‌ها را ندارد. مرزهایی که تپش عاطفه از قله‌های نگاهی می‌دمند و خطوط کوچک و خرد چهره به اندازه‌ی همه‌ی ‌‌آفرینش وعت می‌یابند؛
7 /10
7

عشق آهسته می آید

مارتی و مرد جوان و خوش قد و قامتش کلم در آرزوی یک زندگی شیرین و سعادتمند به غرب کوچ می‌کنند، اما در همان بدو ورود کلم از اسبش پرت شده کشته می‌شود. هنوز از مراسم تدفین کلن فارغ نشده که مزرعه داری، جسورانه، از او تقاضای ازدواج می‌کند. همسر جوانش از دنیا رفته و با دختر کوچکش تنها مانده است... ؛ کلارک دیگر چیزی نگفت و از فاصله‌ای نزدیک فقط به حرکات مارتی و صورت و چشم‌های سرشار از ذوق و شوقش خیره شد. دیگر چه نیازی بود که حرفی بزنند ...؟ آیا هیچ کلمه‌ای در جهان می‌توانست جانشین معنای ناگفته‌ی سحرانگیزی که از آبشار نگاه مارتی فرو می‌ریخت بشود؟ در زندگی مرزهایی وجود دارند که زبان آدمی جرات عبور از آن‌ها را ندارد. مرزهایی که تپش عاطفه از قله‌های نگاهی می‌دمند و خطوط کوچک و خرد چهره به اندازه‌ی همه‌ی ‌‌آفرینش وعت می‌یابند؛

ژانت اوک



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی