احتمال عکس و انزوا
کتاب احتمال عکس و انزوا : دست های ارسلان را نمی دیدم. بچه، جنازه ی بچه، روی دست هاش بود و چیزی معلوم نبود. زن، انگار که طغیان کند، دستش را تکانی داد و موها را روی شانه ریخت، بعد مثل فنر از جا پریدو دوباره رفت توی اتاق و در را بست. من ماندم و ارسلان و بچه. ...