منجی
آن که از سرزمین «اِدوم» و از شهر «بُصیرا» میآید کیست؟ همان که لباسش آغشته به خون است. آن شخص که لباسی فاخر به تن دارد و در اوج قدرت میتازد کیست؟ در آستانه کریسمس، در ازدحام خیابانهای پرتردد شهر «اُسلو» پایتخت نروژ، اکثر مردم در تب و تاب انجام خریدهای کریسمس هستند. در گوشهای از میدان «اِگِرتورگِت»، یک کنسرت خیابانی کوچک برپاست. بانی این کنسرت، یک بنیاد خیریه بینالمللی موسوم به «سپاه رستگاری» است که گرایشات مذهبی و مسیحی دارد. در سرمای شدید هوای زمستان و در میان سر و صدای بلند موسیقی، ناگهان صدای شلیک یک گلوله در فضا طنینانداز میشود و اندکی بعد یکی از دستاندکاران برپایی کنسرت نقش بر زمین میشود. در هیاهوی کنسرت، قاتل مرموز، بدون برجای گذاشتن هر گونه رد و نشان، از صحنه جرم میگریزد و تنها تعدادی سؤال بیجواب برای پلیس شهر اُسلو باقی میگذارد. در این میان، کارآگاه هری هول به عنوان مسئول رسیدگی به پرونده قتل وارد کارزار میشود و عزم خود را جزم میکند تا به هر نحو ممکن مجرم را دستگیر کند...