از تبار سلوک و داستان های دیگر

کتاب «از تبار سلوک و داستان‌های دیگر» نوشته‌ی «بو لوزف» توسط «ژینوس آرمان» به فارسی برگردانده شده است. علاوه‌بر از تبار سلوک چهار داستان با عنوان‌های غمگین‌ترین بودا، آهسته‌ترین راه، حق انتخاب و پدر دنی در این کتاب آورده شده است. در توضیح پشت جلد کتاب آمده است: «داستان‌های این کتاب، دست‌چین شده و آن چنان عمیق و تاثیربرانگیز است که شاید کمتر قصه‌ای این گونه، انسان را تحت تاثیر درونی و حرکت معنوی قرار دهد. از تبار سلوک، آن خط نامرئی است که تک تک ما، چه بخواهیم و چه نخواهیم، در این زنجیر ایستاده‌ایم. همه‌ی ما رهروان سفری معنوی هستیم و در طول این سفر، که به قدمت آفرینش است، چه داستان‌ها که خلق نشده و چه قصه‌ها که زندگی نشده است.» در بخشی از داستان غمگین‌ترین بودا می‌خوانیم: «بیکو آناتو نیز چشمانش را بست و به حالت مراقبه نشست؛ پشت و گردن و سرش را راست کرد و شکمش را اندکی بیرون داد تا کانون تعادل استواری ایجاد کند. با پشت راست و شکم کمی برجسته برای توازن، دو مرد نشسته بودند. دو حضور آرام، روی کره‌ی زمین در حال گردش به دور خورشید. با حالتی مظلوم نشسته بودند. دو سالک خاموش، در سفری بی‌زمان به سوی راز بزرگ. در جاهای دیگر همین سیاره‌ی کوچک، حرص و اندوه، ترس و خشونت، جنگ و قحطی، آلودگی و خودتخریبی، همچنان مانند همیشه پابرجا بود. اما آنجا، در آن معبد کوچک در جنگلی گمنام در تایلند، زندگی معنا داشت. در آنجا آرامش بود، یا حداقل نوید آرامش برای بیکو آناتو وجود داشت؛
4 /10
4

از تبار سلوک و داستان های دیگر

کتاب «از تبار سلوک و داستان‌های دیگر» نوشته‌ی «بو لوزف» توسط «ژینوس آرمان» به فارسی برگردانده شده است. علاوه‌بر از تبار سلوک چهار داستان با عنوان‌های غمگین‌ترین بودا، آهسته‌ترین راه، حق انتخاب و پدر دنی در این کتاب آورده شده است. در توضیح پشت جلد کتاب آمده است: «داستان‌های این کتاب، دست‌چین شده و آن چنان عمیق و تاثیربرانگیز است که شاید کمتر قصه‌ای این گونه، انسان را تحت تاثیر درونی و حرکت معنوی قرار دهد. از تبار سلوک، آن خط نامرئی است که تک تک ما، چه بخواهیم و چه نخواهیم، در این زنجیر ایستاده‌ایم. همه‌ی ما رهروان سفری معنوی هستیم و در طول این سفر، که به قدمت آفرینش است، چه داستان‌ها که خلق نشده و چه قصه‌ها که زندگی نشده است.» در بخشی از داستان غمگین‌ترین بودا می‌خوانیم: «بیکو آناتو نیز چشمانش را بست و به حالت مراقبه نشست؛ پشت و گردن و سرش را راست کرد و شکمش را اندکی بیرون داد تا کانون تعادل استواری ایجاد کند. با پشت راست و شکم کمی برجسته برای توازن، دو مرد نشسته بودند. دو حضور آرام، روی کره‌ی زمین در حال گردش به دور خورشید. با حالتی مظلوم نشسته بودند. دو سالک خاموش، در سفری بی‌زمان به سوی راز بزرگ. در جاهای دیگر همین سیاره‌ی کوچک، حرص و اندوه، ترس و خشونت، جنگ و قحطی، آلودگی و خودتخریبی، همچنان مانند همیشه پابرجا بود. اما آنجا، در آن معبد کوچک در جنگلی گمنام در تایلند، زندگی معنا داشت. در آنجا آرامش بود، یا حداقل نوید آرامش برای بیکو آناتو وجود داشت؛

بو لوزف



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی