بی پناه
رمان بيپناه روايت آدمهاي توسري خورده رهاشدهاي است كه آواره آسمانهاي جهان شدهاند و گاه خشونت و تندي تمام وجودشان را انباشته كرده است. بيكس و آزردهاند و زخمي عميق روحشان را مجروح كرده است. آدام بيآنكه دچار شعارزدگي و دلسوزيهاي توريستي و نمايشي شود، شخصيت زن كتابش را با اين جماعت مواجه ميكند و ناگهان خلا و تنهايي در اعماق وجود خود را نشان ميدهد. گويا بيپناهان كنار هم گرد آمدهاند و سعي ميكنند خودشان را نجات دهند