از غبار بپرس

جوون بودم، گشنه و لب به خمره در تقلای نویسنده شدن. بیشتر مطالعاتم رو تو کتابخونهٔ عمومی وسط لس آنجلس انجام می‌دادم و هیچ‌کدوم از چیزهایی که می‌خوندم به من یا خیابون‌ها و آدم‌های دور و برم ربطی نداشت. یه جوری بود که انگار همه فقط با کلمات بازی می‌کردن و اون‌هایی که تقریبا هیچی برای گفتن نداشتن، همون‌هایی بودن که نویسنده‌های درجه یک به حساب می‌اومدن. نوشته‌هاشون ترکیبی بود از ظرافت و فرم و صناعت، و همین‌ها بود که خونده می‌شد و تدریس می‌شد و هضم می‌شد و دفع می‌شد…
8 /10
8

از غبار بپرس

جوون بودم، گشنه و لب به خمره در تقلای نویسنده شدن. بیشتر مطالعاتم رو تو کتابخونهٔ عمومی وسط لس آنجلس انجام می‌دادم و هیچ‌کدوم از چیزهایی که می‌خوندم به من یا خیابون‌ها و آدم‌های دور و برم ربطی نداشت. یه جوری بود که انگار همه فقط با کلمات بازی می‌کردن و اون‌هایی که تقریبا هیچی برای گفتن نداشتن، همون‌هایی بودن که نویسنده‌های درجه یک به حساب می‌اومدن. نوشته‌هاشون ترکیبی بود از ظرافت و فرم و صناعت، و همین‌ها بود که خونده می‌شد و تدریس می‌شد و هضم می‌شد و دفع می‌شد…

جان فانته



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی