نامه های شفاهی (نوشته های پراکنده)
سلام به آنها كه دست میزنند. سلام به آنها كه میدانند چرا دست میزنند. سلام به خودم كه نمیدانم چرا دست میزنم. كه هميشه با شنيدن صدای دست ديگرها من هم دست زدهام بیآنكه بدانم برای كی و چرا دست میزنم و يا چقدر بايد دست بزنم. گاهی به خودم میگويم ما كه ماهی نيستيم از دريا آمده باشيم. ما عقل داريم بايد كارهامان را بر اساس خرد انجام دهيم. بايد فكر كنيم. دست زدن مثل خميازه كشيدن غيرارادی نيست. كار مهمی است و نتايج اجتماعی مهمی دارد. گاهی در سرنوشت خودمان اثر دارد. مبادا او، آن كه برايش دست میزنيم شخص ناقلايی باشد. خدای نخواسته دزد يا ستمكار باشد. كسی كه ديگرها را كتك میزند يا آنها را زندانی میكند، كسی كه لايق دست زدن نيست. من بايد بدانم زيرا همواره تاريكی يك گوشهی پنهان نشسته روشنايی را میپايد؛