دنیای علی بابا
کتاب «دنیای علی بابا؛ چگونه یک شرکت چینی تجارت جهانی را متحول کرد» نوشتهی «پورتر اریسمن» بوده و «کژوان آبهشت» آن را به فارسی برگردانده است. اریسمن در این کتاب ماجرای همراهیاش با مدیران و موسسان شرکت علی بابا، شرکت چینیِ مطرح در زمینهی تجارت الکترونیک را روایت میکند. او از سال 2000 تا 2008 بهعنوان مدیر بخش بازاریابی بینالملل شرکت علی بابا فعالیت داشت. اریسمن سرگذشت "جک ما" موسس علی بابا را یادآوری میکند و توضیح میدهد که چطور شرکت علیبابا، این شرکت نوپای کوچک، توانست با رهبری او به غولی بزرگ در عرصهی تجارت الکترونیک مبدل شود. در بخشی از پیشگفتار کتاب به قلم «نیما رسولزاده»، مدیرارشد محتوای شرکت دیجیکالا آمده است: «در زمان مطالعهی این کتاب بیش از آنکه کاراکتر موسس جذاب و متفاوت این غول کسبوکار در هزارهی جدید جذبم کند، حیرتزده از تشابهی بودم که دیجیکالا بهعنوان بیزینسی در حال رشد با یک نمونهی بینالمللی داشت. هر فصل شبیه خاطرهای بود که اتفاق افتاده بود یا شبیه چیزی که پیش رویمان میدیدیم. پوستانداختن کسبوکار برای بزرگشدن همه جای دنیا دردهای مشابه، الزامات مشابه و حتا دستاوردهای مشابه داشت و در زمان خواندن این کتاب با خودم فکر کردم، در اختیار قرارگرفتن این کتاب میتواند چه دانش عظیم و ارزشمندی به فعالان عرصهی کسبکار اینترنتی و بهخصوص جوانان فعال در حوزهی استارتاپ منتقل کند.» اولین بخش کتاب با جملهی آشنایی آغاز میشود: «آدم درست، در جای درست و در زمان درست!» در این بخش میخوانیم: «همین که توی صندلی عقب تاکسی خزیدم، راننده تاکسیمتر را به کار انداخت. رو به من برگشت و گفت: خب، مقصدتون کجاست؟ – جاده ونسان. دفتر مرکزی علیبابا. کمی خیابانهای هانگژو را گز کردیم و از کنار چند ساختمان دردستاحداث، چندین مغازه و دریاچهی غربی شهر رد شدیم. در این موقع راننده سر بحث را باز کرد. – شما تو علیبابا کار میکنین؟ – بله! سال 2000 بود که وارد شرکت شدم. شیشسالی میشه که اونجا مشغولم. – خداوکیلی؟ نمیدونستم علیبابا کارمند خارجی هم داره. چی شد تصمیم گرفتین واسه یه شرکت چینی کار کنین؟ – با خودم فکر کردم خیلی جذابتره که بخوای یه شرکت چینی را در سطح بینالمللی مطرح کنی، تا اینکه یه شرکت خارجی را وارد چین کنی. چالش هیجانانگیزیه. راننده اندکی مکث کرد و باز ادامه داد: – راستش جک ما را میشناسم. تو دبستان هممدرسهای و همکلاس بودیم. خیلی باهاش در تماسی؟ – آره. دائم با هم کار میکنیم. باهاش به خیلی از کشورای دنیا سفر کردهم. راننده پرسید: میخواین بدونین چی شد که جک ما به اینجایی رسید که الآن هست؟ خیلی هم مشتاق نبودم بدانم راننده میخواهد به چه برسد؛ ولی گذاشتم حرفش را ادامه دهد. – چون خوششانسه آقا. سر وقت درست، سر جای درست بود.» کتاب حاضر را انتشارات «کتاب کوچه» با حمایت شرکت «دیجیکالا» منتشر کرده و در اختیار مخاطبان قرار داده است.