شهر نوازندگان سفید

آن شب به اندازه‌ای غمگین بودم که همه فهمیدند غصه‌ای در دلم لانه کرده است. حوالی نیمه‌شب که همه خوابیدند و آب‌ها از آسیاب افتاد من بی‌سروصدا به سالن برگشتم و در میان تاریکی نشستم. هنوز دالیا پایین نیامده بود. من به قلب تاریکی چشم می‌دوختم. به دروازه‌های نهانی و جزئیات شگفت‌انگیز آن می‌نگریستم؛
5 /10
5

شهر نوازندگان سفید

آن شب به اندازه‌ای غمگین بودم که همه فهمیدند غصه‌ای در دلم لانه کرده است. حوالی نیمه‌شب که همه خوابیدند و آب‌ها از آسیاب افتاد من بی‌سروصدا به سالن برگشتم و در میان تاریکی نشستم. هنوز دالیا پایین نیامده بود. من به قلب تاریکی چشم می‌دوختم. به دروازه‌های نهانی و جزئیات شگفت‌انگیز آن می‌نگریستم؛

بختیار علی



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی