دوبلینی ها

دلم میخواست به اتاق بروم و به او نگاه کنم، اما جرات در زدن نداشتم. آهسته در سمت آفتابی خیابان راه افتادم، و همچنان که میرفتم، تمام اعلان‌های نمایشی را در پشت شیشه دکان‌ها میخواندم. به نظرم عجیب میآمد که نه من حالت عزاداری داشتم و نه روز، و من حتی از کشف احساس آزادی در خودم ناراحت شدم تو گویی با مرگ او از چیزی آزاد شده بودی. از این حال در حیرت بود، زیرا...
8 /10
8

دوبلینی ها

دلم میخواست به اتاق بروم و به او نگاه کنم، اما جرات در زدن نداشتم. آهسته در سمت آفتابی خیابان راه افتادم، و همچنان که میرفتم، تمام اعلان‌های نمایشی را در پشت شیشه دکان‌ها میخواندم. به نظرم عجیب میآمد که نه من حالت عزاداری داشتم و نه روز، و من حتی از کشف احساس آزادی در خودم ناراحت شدم تو گویی با مرگ او از چیزی آزاد شده بودی. از این حال در حیرت بود، زیرا...

جیمز جویس



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی