رستم و سهراب (با قاب چوبی همراه با سی دی)
راوی: کنون رزم سهراب و رستم شنو. دگرها شنیدستی ایت هم شنو. یکی داستان است پر آب چشم . دل سنگ از رستم آید به خشم. اگر تندبادی برآید ز گنگ. به خاک افگند نارسیده ترنگ. ستمگاره خوانیمش ار دادگر. هنرمند گوییمش ور بیهنر. اگر مرگ داد است بیداد چیست. ز داد این همه بانگ و فریاد چیست. بدین پرده اندر تو را راه نیست بدین راز جان تو آگاه نیست دم مرگ چون آتیش هولناک. ندارد ز برنا و فرتوت باک. جوان را چه باید به گیتی طرب. که نی مرگ را هست پیری سبب. پرستش همان پیشه کن با نیاز. همه کار روز پسین را بساز. ز گفتار دهقان یکی داستان. بپیوندم از گفته باستان. ز موبد بدین گونه برداشت یاد. که رستم برآراست از بامداد.
حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی