پاگرد

اول همه چیز ساده است. یک رمان ساده و معمولی که توی یک روز معمولی شروع می‌شود و ... نه یک روز معمولی ساده. روزهای کوی دانشگاه است و شلوغی‌هایی که چند روزی کشور را گیج کرده بود. بیژن رفته است خیابان انقلاب تا کارهای بانکی انجام بدهد که توی شلوغی گیر می‌کند. فرار می‌کند تا کتک نخورد و توی یک کوچه‌ی بن‌بست کشیده می‌شود داخل یک خانه‌ی قدیمی. آن جا همراه دختری جوان (مستاجر خانه که با مادر پیرش زنده‌گی می‌کند،) توی پاگرد پله‌ها منتظر هستند تا چه خواهد شد. داستان خواننده را جذب خود می‌کند. مجذوب روایت پیش می‌روی. محمد حسن شهسواری، در شروع هر فصل جدید، داستان جدیدی را آغاز می‌کند. هر کدام کاملا بی‌ربط از دیگری، ظاهرا. کودکی تازه بالغ وارد محله‌یی تازه می‌شود و همسایه‌ی جدیدشان، زنی بیوه است با پسری شر. عاشق دختر همسایه‌شان می‌شود. جایی در میانه‌ی جنگ، سرباز‌ها آماده‌ی نبرد می‌شوند، اواخر جنگ هشت ساله‌ی ایران و عراق است. در دهی دورافتاده، یک معدن است و مردم ده وابسته به معدن. آمپول‌زن بهداری دارد برای دکتر جدید داستان دکتر قبلی را می‌گوید. روزهای کوی دانشگاه است. شخصیت‌های اصلی رمان توی پاگرد منتظر هستند و هی آدم‌های جدید به داخل خانه کشیده می‌شوند. هر فصل که جلو می‌روی، داستان‌ها در کنار هم پیش می‌روند و هر صفحه که جلوتر می‌روی، کنار گذاشتن کتاب سخت‌تر و سخت‌تر می‌شود. شهسواری خیلی خونسرد خواننده را به میان تله‌یی می‌کشاند که خود با دقتی وسواس‌گونه ساخته است. شهسواری انگار یک عمر رنج نسلی که در جوانی تا به خود آمد انقلاب شد و بعد انقلاب فرهنگی و تصفیه‌ی دانشگاه و سرانجام آوار جنگ را روی سرش دید، نسل سوخته‌یی که شهسواری خود از میان آنان بلند شده را در میان این رمان کوتاه 288 صفحه‌یی گرد آورده است. یک نسل می‌آیند و می‌روند و رمان که تمام می‌شود، مبهوت برجای می‌مانی. مبهوت که چه گذشت و چه ماند. «پاگرد» یکی از جذاب‌ترین رمان‌هایی است که در زبان فارسی نوشته شده است،‌رمانی که شاید بتوان آن را دارای مدت عمر مشخصی خواند، اما الان جواب می‌دهد، بدجوری جواب می‌دهد.
7 /10
7

پاگرد

اول همه چیز ساده است. یک رمان ساده و معمولی که توی یک روز معمولی شروع می‌شود و ... نه یک روز معمولی ساده. روزهای کوی دانشگاه است و شلوغی‌هایی که چند روزی کشور را گیج کرده بود. بیژن رفته است خیابان انقلاب تا کارهای بانکی انجام بدهد که توی شلوغی گیر می‌کند. فرار می‌کند تا کتک نخورد و توی یک کوچه‌ی بن‌بست کشیده می‌شود داخل یک خانه‌ی قدیمی. آن جا همراه دختری جوان (مستاجر خانه که با مادر پیرش زنده‌گی می‌کند،) توی پاگرد پله‌ها منتظر هستند تا چه خواهد شد. داستان خواننده را جذب خود می‌کند. مجذوب روایت پیش می‌روی. محمد حسن شهسواری، در شروع هر فصل جدید، داستان جدیدی را آغاز می‌کند. هر کدام کاملا بی‌ربط از دیگری، ظاهرا. کودکی تازه بالغ وارد محله‌یی تازه می‌شود و همسایه‌ی جدیدشان، زنی بیوه است با پسری شر. عاشق دختر همسایه‌شان می‌شود. جایی در میانه‌ی جنگ، سرباز‌ها آماده‌ی نبرد می‌شوند، اواخر جنگ هشت ساله‌ی ایران و عراق است. در دهی دورافتاده، یک معدن است و مردم ده وابسته به معدن. آمپول‌زن بهداری دارد برای دکتر جدید داستان دکتر قبلی را می‌گوید. روزهای کوی دانشگاه است. شخصیت‌های اصلی رمان توی پاگرد منتظر هستند و هی آدم‌های جدید به داخل خانه کشیده می‌شوند. هر فصل که جلو می‌روی، داستان‌ها در کنار هم پیش می‌روند و هر صفحه که جلوتر می‌روی، کنار گذاشتن کتاب سخت‌تر و سخت‌تر می‌شود. شهسواری خیلی خونسرد خواننده را به میان تله‌یی می‌کشاند که خود با دقتی وسواس‌گونه ساخته است. شهسواری انگار یک عمر رنج نسلی که در جوانی تا به خود آمد انقلاب شد و بعد انقلاب فرهنگی و تصفیه‌ی دانشگاه و سرانجام آوار جنگ را روی سرش دید، نسل سوخته‌یی که شهسواری خود از میان آنان بلند شده را در میان این رمان کوتاه 288 صفحه‌یی گرد آورده است. یک نسل می‌آیند و می‌روند و رمان که تمام می‌شود، مبهوت برجای می‌مانی. مبهوت که چه گذشت و چه ماند. «پاگرد» یکی از جذاب‌ترین رمان‌هایی است که در زبان فارسی نوشته شده است،‌رمانی که شاید بتوان آن را دارای مدت عمر مشخصی خواند، اما الان جواب می‌دهد، بدجوری جواب می‌دهد.

محمدحسن شهسواری



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی