جاذبه ی میان ما

من و گراهام راسل برای هم ساخته نشده بودیم من تابع احساساتم بودم، او بی‌روح بود. من رؤیا می‌بافتم و او در کابوس زندگی می‌کرد. من گریه می‌کردم و او اشکی برای ریختن نداشت. گاهی با وجود قلب یخ‌زده و روح گریزپایش، لحظاتی را باهم تقسیم می‌کردیم. چشم‌هایمان درهم قفل می‌شد و رازهای همدیگر را می‌دیدیم. لحظاتی که او ترس‌های مرا می‌چشید و من هوایش را نفس می‌کشیدم. لحظاتی که هردو تصور می‌کردیم عشق ورزیدن به دیگری چطور می‌توانست باشد همان لحظه‌ها ما را از زمین جدا کرد و به پرواز درآورد، اما وقتی ضربه‌ی واقعیت بر تن‌مان نشست، جاذبه ما را پایین کشید. گراهام راسل مردی نبود که بداند چطور عاشقی کند، من هم زنی نبودم که عاشقی کردن را بلد باشم. بااین‌حال اگر این شانس را داشتم که یک‌بار دیگر سقوط کنم، تا ابد با او سقوط می‌کردم حتی اگر تقدیرمان این بود که به زمین سخت کوبیده شویم
6 /10
6

جاذبه ی میان ما

من و گراهام راسل برای هم ساخته نشده بودیم من تابع احساساتم بودم، او بی‌روح بود. من رؤیا می‌بافتم و او در کابوس زندگی می‌کرد. من گریه می‌کردم و او اشکی برای ریختن نداشت. گاهی با وجود قلب یخ‌زده و روح گریزپایش، لحظاتی را باهم تقسیم می‌کردیم. چشم‌هایمان درهم قفل می‌شد و رازهای همدیگر را می‌دیدیم. لحظاتی که او ترس‌های مرا می‌چشید و من هوایش را نفس می‌کشیدم. لحظاتی که هردو تصور می‌کردیم عشق ورزیدن به دیگری چطور می‌توانست باشد همان لحظه‌ها ما را از زمین جدا کرد و به پرواز درآورد، اما وقتی ضربه‌ی واقعیت بر تن‌مان نشست، جاذبه ما را پایین کشید. گراهام راسل مردی نبود که بداند چطور عاشقی کند، من هم زنی نبودم که عاشقی کردن را بلد باشم. بااین‌حال اگر این شانس را داشتم که یک‌بار دیگر سقوط کنم، تا ابد با او سقوط می‌کردم حتی اگر تقدیرمان این بود که به زمین سخت کوبیده شویم

بریتنی سی چری



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی