بادی آرتیست

کتاب بادی آرتیست : روز سفید مه آلودیست و بزرگراه تا آسمان خشکیده بالا می ‌رود. چهار باند شمالی دارد و تو در باند سوم میرانی و ماشین‌ ها جلواند و پشت سر و دو طرف، اما نه خیلی زیاد و نه خیلی نزدیک. بالای سراشیبی که می رسی چیزی اتفاق میافتد و حالاست که دیگر ماشین ‌ها بی ‌عجله می روند. انگار خود به ‌خود رانده می ‌شوند. نرم با دنده خلاص بر روی آن سطح پایین می ‌روند. همه چیز کند است و مه ‌آلود و خشکیده و همه ‌ی این ‌ها حول انگار اتفاق می افتد. همه ‌ی ماشین ‌ها از جمله مال تو، انگار، بریده ‌بریده حرکت میکنند، حضورشان را نشان می ‌دهند یا خود را به رخ می ‌کشند، و بزرگراه میان همهمه ‌ی سفیدی امتداد می یابد. بعد حس و حال عوض می ‌شود. سروصدا و هیاهو و شلوغی پشت سراند و تو که درد سنگینی را روی قفسه‌ی سینه ‌ات احساس میکنی دوباره به زندگی کشانده می شوی...
3 /10
3
موضوع کتاب


بادی آرتیست

کتاب بادی آرتیست : روز سفید مه آلودیست و بزرگراه تا آسمان خشکیده بالا می ‌رود. چهار باند شمالی دارد و تو در باند سوم میرانی و ماشین‌ ها جلواند و پشت سر و دو طرف، اما نه خیلی زیاد و نه خیلی نزدیک. بالای سراشیبی که می رسی چیزی اتفاق میافتد و حالاست که دیگر ماشین ‌ها بی ‌عجله می روند. انگار خود به ‌خود رانده می ‌شوند. نرم با دنده خلاص بر روی آن سطح پایین می ‌روند. همه چیز کند است و مه ‌آلود و خشکیده و همه ‌ی این ‌ها حول انگار اتفاق می افتد. همه ‌ی ماشین ‌ها از جمله مال تو، انگار، بریده ‌بریده حرکت میکنند، حضورشان را نشان می ‌دهند یا خود را به رخ می ‌کشند، و بزرگراه میان همهمه ‌ی سفیدی امتداد می یابد. بعد حس و حال عوض می ‌شود. سروصدا و هیاهو و شلوغی پشت سراند و تو که درد سنگینی را روی قفسه‌ی سینه ‌ات احساس میکنی دوباره به زندگی کشانده می شوی...

دان دلیلو



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی