جهان شهر
خواب حالا دیگر زیاد از سرش میپرید، نه یک بار یا دو بار در هفته، بلکه چها بار، پنج بار. چه میکرد در آن حالت؟ پیادهرویهای طولانی نمیکرد تا برآمدن سپیده. دوستی هم نداشت جان جانی تا بتواند با تماسی در خاطرش خراش بندازد. اصلا چه داشت بگوید؟... ؛