کالسکه (تجربه های کوتاه 8)
شهر کوچک از زمانی که هنگ سوارهنظام در آن مستقر شده بود شور و نشاطی پیدا کرده بود پیش از آن، شهر خیلی سوت و کور بود وقتی که سوار بر کالسکه یا درشکه از شهر میگذشتی قیافهی عنق آلونکهای کثیفی که به خیابان زل زده بودند چنان دمغات میکرد که نگو و نپرس، انگاری که تو قمار پاک لختات کرده باشند یا یک جایی حسابی خیط کاشته باشی خلاصهی کلام، حالات را حسابی میگرفت گچ و دوغآب دیوار خانهها ریخته بود و به جای اینکه سفید باشند، لک و پیسی بودند