سقراط عاشق

هر روز با هم، خانه می‌رفتيم. با نهايت آهستگی قدم می‌زديم، گاهی هم البته از مسيرمان منحرف می‌شديم. حتا در اين صورت هم هميشه در يك چشم به هم زدن به لحظه‌ی جدايی می‌رسيديم. عجيب بود. اگر خودم همان مسير را می‌رفتم، كسالت‌بار و بی‌پايان به نظر می‌رسيد. اما حين خرامان خرامان قدم زدن و هم‌كلامی با آكی، آرزو می‌كردم هيچ‌گاه پايان نمی‌يافت و وزن كيفم، كه پر بود از توده‌ی كتاب‌هايم هم اصلا و ابدا آزارم نمی‌داد. چندين سال بعد به اين فكر كردم كه شايد زندگی‌مان هم مثل همين باشد. عمری كه در تنهايی سر شود، بلند و كسالت‌بار است. اما عمری كه با معشوق سر شود، مثل يك چشم به هم زدن خواهد گذشت.
3 /10
3

سقراط عاشق

هر روز با هم، خانه می‌رفتيم. با نهايت آهستگی قدم می‌زديم، گاهی هم البته از مسيرمان منحرف می‌شديم. حتا در اين صورت هم هميشه در يك چشم به هم زدن به لحظه‌ی جدايی می‌رسيديم. عجيب بود. اگر خودم همان مسير را می‌رفتم، كسالت‌بار و بی‌پايان به نظر می‌رسيد. اما حين خرامان خرامان قدم زدن و هم‌كلامی با آكی، آرزو می‌كردم هيچ‌گاه پايان نمی‌يافت و وزن كيفم، كه پر بود از توده‌ی كتاب‌هايم هم اصلا و ابدا آزارم نمی‌داد. چندين سال بعد به اين فكر كردم كه شايد زندگی‌مان هم مثل همين باشد. عمری كه در تنهايی سر شود، بلند و كسالت‌بار است. اما عمری كه با معشوق سر شود، مثل يك چشم به هم زدن خواهد گذشت.

کیوییچی کاتایاما



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

از همین نویسنده

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی