زندگی جدید جناب دایناسور
"نزدیکِ فصلِ زمستان جناب دایناسور برای رئیس موزه نامه نوشت و از او خواست بازنشستهاش کند. سالهای سال بود که همهی دوستانِ دایناسور مُرده بودند و فقط او زنده مانده بود. دایناسور میترسید اگر زندگیاش را همینطوری ادامه بدهد تا چند سالِ دیگر به موجودی خنگ و خونسرد تبدیل شود. و البته، ترس دیگری هم در میان بود جناب دایناسور با نود و پنج سال عمر، پنج متر قد و چهل تُن وزن میترسید که بمیرد و نسلِ دایناسورهای روی زمین منقرض شود. برای همین بود که او هر روز تازهترین مقالههای پزشکی و روانپزشکی را میخواند و به دنبال راههایی بود که بتواند بیشتر زندگی کند."