برف سیاه

لوله‌ی هفت تیر را روی شقیقه و انگشت لرزانم را روی ماشه گذاشتم. همان دم صدای آشنایی از طبقه‌ی پایین شنیدم. مرد خواننده‌ای با صدای زیر شروع به خواندن کرد (خداوند چیزی را به من باز نمی‌گرداند)... ؛
4 /10
4

برف سیاه

لوله‌ی هفت تیر را روی شقیقه و انگشت لرزانم را روی ماشه گذاشتم. همان دم صدای آشنایی از طبقه‌ی پایین شنیدم. مرد خواننده‌ای با صدای زیر شروع به خواندن کرد (خداوند چیزی را به من باز نمی‌گرداند)... ؛

میخائیل بولگاکف



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی