مردن که جرم نیست

نرگس از آینه می‌ترسد. فوبیای آینه دارد. برای همین ما هیچ آینه‌ای در خانه نداریم. این ترس، حتی نرگس را پیش روان‌پزشک هم برده است. آن‌طور که خودش می‌گوید یک روز عصر، ترس دست او را گرفته و برده پیش آقای جلیلی. می‌گفت وقتی به خودش آمده دیده که در مطب دکتر است. حالا چند ماهی می‌شود که قرص‌ها به جای او زندگی‌اش را اداره می‌کنند. قرص‌ها می‌گویند که کی باید بخندد و کی گریه کند. یا کی بخوابد. اگر دست خودش بود هیچ وقت از آن اتاق کوچک دم‌کرده که دیگران اسمش را تن، و او چاردیواری گذاشته پایش را بیرون نمی‌گذاشت. حالا هر روز قرص‌ها دست او را می‌گیرند و برای خرید یا پیاده‌روی به خیابان می‌برند؛
6 /10
6

مردن که جرم نیست

نرگس از آینه می‌ترسد. فوبیای آینه دارد. برای همین ما هیچ آینه‌ای در خانه نداریم. این ترس، حتی نرگس را پیش روان‌پزشک هم برده است. آن‌طور که خودش می‌گوید یک روز عصر، ترس دست او را گرفته و برده پیش آقای جلیلی. می‌گفت وقتی به خودش آمده دیده که در مطب دکتر است. حالا چند ماهی می‌شود که قرص‌ها به جای او زندگی‌اش را اداره می‌کنند. قرص‌ها می‌گویند که کی باید بخندد و کی گریه کند. یا کی بخوابد. اگر دست خودش بود هیچ وقت از آن اتاق کوچک دم‌کرده که دیگران اسمش را تن، و او چاردیواری گذاشته پایش را بیرون نمی‌گذاشت. حالا هر روز قرص‌ها دست او را می‌گیرند و برای خرید یا پیاده‌روی به خیابان می‌برند؛

مهدی مظفری ساوجی



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی