جشن بی معنایی
همان دم، در چند قدمی، سیمای زن جوانی را که میشناخت، مشاهده کرد. مسحور شد؛ گویی این دو دیدار غیر منتظره به نحوی جادویی پیوند خورده به هم در یک برهه از زمان او را سرشار از نیرو می کردند. طنین کلمههای خوش خلقی مانند ندایی در سرش میپیچد.